تعالیم مزدک مزدك معتقد بود كه انسان ذاتا خیرگرا و شرستیز است، زیرا فطرت او میل به كمال دارد. طریق كمال او خیرگرایی و نیك اندیشی است، ولی آز انسان از فطرتش بیگانه می سازد و او را به راه شر و بدی می كشاند. آن چه سبب می شود كه آز، در كالبد انسان لانه كند و او را بفریبد، محرومیت او از نعمتها است. محور تعالیم مزدك بر روی این دو نقطه، یعنی مال برای همه و زن برای همه قرار داشت. مزدك چنان كرد كه همه مردم در مال و ملك و همسر و بنده و كنیز مساوی باشند و كسی را بر دیگری برتری نباشد.او ذبح حیوان را تحریم كرد و گفت كه برای تغذیه بشر هر آنچه از زمین می روید و هر آنچه از جسم حیوان بیرون می آید، مثل تخم و شیر و كره و .... كفایت می كند.
بر خلاف آن چه كه مخالفان سنتی مزدك ادعا می كنند مزدك نه منادی مرام اباحی بود نه مذهب اشتراكی داشت و نه قیام او یك قیام ضد دینی بود. او منادی عدالت اجتماعی مبتنی بر تعالیم زرتشت بود. او دین داری خدا شناس و درد شناس بود كه می كوشید اراده خداوند را در جهان به اجرا در آورد و راه سعادت بندگان خدا را بگشاید. موفقیتی كه تعالیم مزدك در جلب لایه هایی از روحانیت زرتشتی و روشنفكران خاندان های اشرافی به دست آورد، ناشی از همین امر بود. حیات بشر در تفكر مزدك هم سعادت دنیایی بود و هم سعادت جاویدان اخروی كه وسائلش را انسان می توانست در این جهان فراهم سازد. بر خلاف مانی كه می پنداشت، با زهد و دنیا ستیزی و دوری از لذت های مادی و مهار زدن بر نیازهای جنسی و سختی كشی می توان به خدا رسید، ولی در تفكر مزدك ، بر آوردن امیال نفسانی و شاد زیستن و از نعمت ها بهره مند شدن، وسیله پیمودن طریق كمال روحی تلقی می شد. با مطالعه عقاید مزدك متوجه می شویم كه او عقیده داشت كه فقر و محرومیت، انسان را به فساد می كشاند و بر آوردن نیازهای فطری سبب اصلاح او می گردد. شهرستانی می نویسد : «مزدك با جنگ و ستیز و كینه كشی مخالف بود و چون این ها به سبب زن و مال اتفاق می افتند، او زنان و اموال را مباح دانست و این دو نعمت را چون آب و آتش و چراگاه برای همگان اشتراكی كرد.» مزدك معتقد بود كه انسان ذاتا خیرگرا و شرستیز است، زیرا فطرت او میل به كمال دارد. طریق كمال او خیرگرایی و نیك اندیشی است، ولی آز انسان از فطرتش بیگانه می سازد و او را به راه شر و بدی می كشاند. آن چه سبب می شود كه آز، در كالبد انسان لانه كند و او را بفریبد، محرومیت او از نعمتها است. حرص در جمع آوری مال و دستیابی به قدرت برای حصول مال بیشتر، انسان را به فساد می كشد و او را وادار می كند، دروغ، رشوه خواری، تجاوز جنسی و انواع ستم های ناشی از این ها را برای حصول زن و مال مرتكب شود. كسانی كه به آز مبتلا هستند هم به خود و هم به دیگران ستم می كنند و شادی را هم از بین می برند و این بدان علت است كه آنها با تجاوزات خود
آرامش و امنیت را از جامعه می زدایند. در اینجا مزدك به ضرورت وجود شاه می رسد.
به نظر او از آنجا كه وظیفه ممانعت از ستمگری
و ستم پذیری از عهده انسان های معمولی بر نمی آید،
وجود شاه و دستگاه دولتی متمركز ضرورت پیدا می كند.
شاه به عنوان نماینده خدا بر روی زمین،
مسئول تامین سعادت بندگان خداست كه رعایای اویند.
مزدك ملكوت خدا و ملك شاه (كشور) و
ملك تن (بدن انسان) را به هم تشبیه كرده و می گفت
كه هر كدام از این ممالك، توسط چهار نگهبان
و هفت مجری در حیطه دروازه فلك اداره می شود.
چهار نگهبان عبارتند از : فهم (نیروی شناخت)،
تمییز (نیروی تشخیص)، حافظه (نیروی باز شناسی)،
شادی (نیروی لذت جویی).
هفت نیروی اجرایی كه در اختیار این چهارند
عبارتند از : سالار، پیشكار، بارور، وكیل،
كاردان، مشاور و خدمتکار.
این هفت نیرو در دروازه فلك می گردند و
انجام وظیفه می كنند. این دروازه فلك
عبارتند از : دهنده، ستاننده، برنده، خورنده،
دونده، خیزنده، كشنده، زننده، كننده، آینده،
رونده و پاینده. این ها در ملكوت آسمان،
مجریان اراده خدا در كشور، مجریان اراده شاه و
در ملك تن مجریان اراده انسان اند.
این نیروها چنان در تعالیم مزدك جای
تعیین كننده ای داشت، كه او تاكید كرد
هر كس كه قوای چهار گانه و دوازده گانه
در او جمع باشد خدا گونه می شود و
تكالیف شرعی از او ساقط می گردد.
از این نقطه نظر هر فرد بشری یك
جهان كاملی است كه می تواند از همه صفاتی
كه در خدا وجود دارد، بر خوردار شده
و به كمال برسد. این سخنی بود كه زرتشت،
پانزده قرن قبل از مزدك زده بود و
گفته بود كه هر كس از فضائل هفت گانه كه
ملكوت آسمانی اند برخوردار گردد
به درجه كمال می رسد و خدا گونه می شود.
بپیچاند از راستی پنج چیز .... کـه دانا برين پـنـج نـفزود نيز 00000000 کـجا رشک و کينست و خشم و نياز .... بـه پنـجـم کـه گردد برو چيزه آز 00000000 بهره گیری از این نوشته ها با ذکر منبع آزاد است http://www.mazdakmirza.wetpaint.com